جدول جو
جدول جو

معنی علوی زیدی - جستجوی لغت در جدول جو

علوی زیدی
(عَ یِ زَ)
حسن بن علی بن داود علوی صنعانی مؤیدی زیدی، ملقب به الناصر لدین الله. وی از علمای زیدیه بود که در سال 1024 هجری قمری درگذشت: او راست: 1- أسنی العقائد فی أشرف المطالب وأزلف المقاصد. 2- ریاضه الافکار و نزهه الابصار فی کشف معانی مقدمه الازهار. (از معجم المؤلفین ج 3 ص 254 از البدرالطالع ج 1 ص 204 و هدیه العارفین ج 1 ص 291)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ لَیِ زَ)
عبدالرحمان بن محمد بن محمد بن یوسف بن عمر بن علی بن ابی بکر علوی زبیدی یمانی حنفی، ملقب به وجیه الدین. وی فقیه و ادیب بود و در نظم و نثر نیز دست داشت. در خدمات سلطانی ترقی کرد و زمانی نیز در عدن بازداشت شد و پس از رهایی، مدرسه ای در زبید بساخت. او در 748 هجری قمری متولد شد و در 803 یا 804 درگذشت. او راست: بدیعیه، و شرح آن. (از معجم المؤلفین ج 5ص 193 از الضوء اللامع ج 4 ص 153 و کشف الظنون ص 234)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ زَ)
ابن عبدالله (الهدی) بن احمد زیدی. ملقب به منصور. امام زیدی یمن. وی از بنی قاسم واز نوادگان الهادی الی الحق و از اهالی صنعاء بود. در سال 1251 هجری قمری پس از فوت پدرش به امامت منصوب گشت و چهار بار او را خلع کردند و دوباره به امامت برگزیدند تا اینکه در آخرین خلع بسال 1288 هجری قمری درگذشت. (از الاعلام زرکلی از نیل الوطر ج 2 ص 142 و ترجیع الاطیار بمرقص الاشعار ص 400 و بلوغ المرام ص 71)
ابن عبدالله بن علی زیدی. وی فقیه قرن 10 هجری قمری و عهده دار امر قضاء در صنعا بود و در سال 959 هجری قمری در عاشر از بلاد خولان درگذشت. او را شرحی است بر اثمار. (ازمعجم المؤلفین از البدر الطالع شوکانی ج 1 ص 471)
ابن صالح بن محمد بن علی بن ابی الرجال صنعانی زیدی. مکنی به ابومحمد وملقب به قاضی جمال الدین. رجوع به علی صنعانی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ زَ)
ابن یحیی زیادی مصری شافعی. ملقب به نورالدین. فقیه بود و در پنجم ربیع الاول سال 1024 هجری قمری درگذشت. او راست:1- حاشیه بر شرح المنهج زکریای انصاری، در فروع فقه شافعی. 2- شرح المحرر رافعی، در فروع فقه شافعی. (از معجم المؤلفین از فهرس المؤلفین بالظاهریه، خلاصهالاثر محیی ج 1 ص 754، کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1613 و 1876، فهرست الخدیویه ج 3 ص 220، الکشاف طلس ص 86، ایضاح المکنون بغدادی ج 2 ص 443، فهرس الازهریه ج 2 ص 502)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِزَ)
ابن قاسم بن علیف بن هیس بن سلیمان بن عمرو بن نافع حکمی زبیدی رافعی شراحیلی. مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی حکمی و زبیدی (علی بن قاسم بن...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ زَ)
ابن مهدی بن محمد بن علی بن داود بن محمد بن عبدالله بن محمد بن احمد بن عبدالقاهر بن عبدالله بن اغلب بن ابی الفوارس بن میمون حمیری رعینی زبیدی. مکنی به ابوالحسن. اولین از بنی مهدی در زبید. رجوع به علی رعینی (ابن مهدی بن...) شود
ابن ابی بکر بن علی بن محمد بن ابی بکر بن عبدالله بن عمر بن عبدالرحمان بن عبدالله یمانی زبیدی شافعی. مشهور به ناشری و ملقب به موفق الدین. رجوع به علی ناشری شود
ابن حسن بن ابی بکر بن حسن بن علی خزرجی زبیدی یمنی. مشهور به ابن وهاس و ملقب به موفق الدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی یمنی شود
ابن محمد بن اسماعیل بن ابی بکر بن عبدالله بن عمر بن عبدالرحمان ناشری زبیدی یمانی شافعی. مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی ناشری شود
ابن ابی بکر بن محمد بن علی بن محمد بن شداد برعی ابیاری زبیدی یمنی شافعی. مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی برعی شود
ابن عبدالکریم بن محمد بن محمد بن علی بن عبدالکریم قرشی زبیدی بصری. ملقب به زین العابدین. رجوع به علی بصری شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ مَزْ یَ)
ابن مزید اسدی. ملقب به سندالدوله یا سیف الدوله و مکنی به ابوالحسن. وی نخستین از فرمانروایان بنی مزید اسدی است که در سال 403 هجری قمری از جانب فخرالدولۀ دیلمی به حکومت حله گماشته شد و در ذیقعده سال 408 هجری قمری درگذشت. مردی دلیر بود و جنگهایی که با بنی دبیس کرده است مشهور میباشد. (از طبقات سلاطین اسلام ص 108 و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 541 و الاعلام زرکلی از کامل ابن اثیر ج 9 ص 105 و ابن خلدون ج 4 ص 276). و رجوع به معجم الانساب زامباور ص 207 شود
ابن سعید بن احمد بن یحیی مزیدی حلی. مکنی به ابوالحسن و ملقب به ملک الادباء و استاد شهید. شاگرد علامه. رجوع به ابوالحسن (علی بن سعید...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ یَ)
ابن احمد بن سعید بن حزم بن غالب بن صالح بن خلف بن سفیان بن یزید فارسی اندلسی قرطبی یزیدی. مشهور به ابن حزم و مکنی به ابومحمد. رجوع به ابن حزم و علی (ابن احمد...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ ؟)
از ادیبان متقدم در اصفهان بود. (از محاسن اصفهان مافروخی ص 32)
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ یِمَ)
حاکم قلعۀ الموت از جانب سلطان ملکشاه. داستان وی با حسن صباح در جامع التواریخ چنین آمده است:... بدان ایام امیر الموت علوی مهدی نام داشت از قبل سلطان ملکشاه، و حسین قاینی، علوی را دعوت میکرد. قومی در الموت دعوت او قبول کردند. و علوی به زبان میگفت قبول کردم، اما دلش با زبان راست نبود. و خواست با کسانی که دعوت قبول کرده بودند خیانت کند. رفیقان به زیر میفرستاد و به آخر در دز دربست، و گفت این ازآن سلطان است. تا بعد از گفت وگوی بسیار ایشان را در دز راه داد. و بعد از آن به سخن او به شیب نمیرفتند. و سیدنا، ابوالقاسم را به شاه کوه فرستاد، و دهخدای خسروشاه از جناشک هم بیامد. و سیدنا از قزوین به راه بیره و انبه به دیلمان آمد و از سلسلکویه اشکور به اندجرود که متصل الموت است در رجب سنۀ ثلاث وثمانین و اربعمائه (483) ، و یکچند آنجا مقام کرد، واز وفور زهد و تقوی خلقی انبوه صید او شدند و دعوت او قبول کردند. تا شب چهارشنبۀ ششم رجب سنۀ ثلاث و ثمانین و اربعمائه (483) بر در الموت آمد و نام خود به دهخدا منسوب کرده، پوشیده به آنجا رفت. و آنجا رابه ایام متقدم ’اله اموت’ گفتندی یعنی آشیانۀ عقاب. و از نوادر اتفاقات عجیب و غریب، حروف اله اموت به حساب هند، تاریخ سال صعود اوست بر الموت، که نهان او را به قلعه بردند. چون مهدی علوی بر حال او وقوف یافت و اختیاری به دست نداشت او را اجازت دادند برود، وبهای قلعه سه هزار دینار زر به حاکم گردکوه و دامغان، رئیس مظفر مستوفی نوشت که در خفیه دعوت او قبول کرده بود. و حسن از غایت زهد و تقوی رقعه های نیک موجز و مختصر نوشتی بر این جمله که نسخۀ این برات است. وسطور مدور نوشتی که ’رئیس مظفر حفظه الله مبلغ سه هزاردینار بهای الموت به مهدی علوی رساند، علی النبی المصطفی و آله السلام و حسبنا الله و نعم الوکیل’. علوی برات بستد و این اندیشید که رئیس مظفر مردی بزرگست، نایب امیرداد حبشی ابن آلتوق تاق، به رقعۀ این مرد خامل چگونه چیزی به من دهد. بعد از مدتی مقل الحال به دامغان افتاد، آن برات امتحان را پیش رئیس مظفر برد، درحال برات بستد و خط ببوسید و زر داد. (فصلی از جامع التواریخ چ دبیرسیاقی ص 9). و نیز رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 465 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ یِ دَ)
منجمی است از اهالی دیرالبلاص که یکی از قرای صعید مصر است. وی در دیرالبلاص مسکن داشت و به استخراج تقویم و تسییر موالید مشغول بود. وفاتش را ابن قفطی در حدود سال 595 هجری قمری ذکر کرده است. (از گاهنامۀ سیدجلال الدین طهرانی، سال 1310 هجری شمسی ص 77). و نیز رجوع به تاریخ الحکماء قفطی چ لایپزیک ص 251 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ زَ)
ابن محمدحسین نجفی زینی. وی شاعر بود و در سال 1215 هجری قمری درگذشت. او را دیوان شعری است. و نیز تقریظی بر تخمیس البردۀ محمدرضا نحوی دارد. (از الذریعۀ آقابزرگ طهرانی ج 4 ص 8 و ج 9 ص 758 از تکمله الامل)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ زی)
ابن یحیی بن تمیم بن معز بن بادیس بن منصور بن یوسف زیری. هفتمین از بنی زیری در تونس بود. وی در پانزدهم صفر سال 479 هجری قمری در مهدیه متولد شد و در دهم ذی حجۀ سال 509 هجری قمری به سلطنت رسید و در بیست ودوم ربیع الثانی سال 515 هجری قمری درگذشت. (از معجم الانساب زامباور ص 109) (طبقات سلاطین اسلام ص 33). و رجوع به ابن خلکان ج 2 ص 241 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ یَ)
ابن احمد بن علی بن بندار یزدی حنفی. مکنی به ابوالقاسم. فقیه بود و در سال 386 هجری قمری متولد شد و در 474 هجری قمری درگذشت. او راست: شرح الجامع الصغیر شیبانی، در فروع فقه حنفی. (از معجم المؤلفین از کشف الظنون ص 562 و هدیه العارفین ج 1 ص 692 و الفوائد البهیه ص 119)
ابن محمدعلی حسینی میبدی یزدی. وی لغوی و ساکن کرمانشاه بود و درسال 1313 هجری قمری درگذشت. او راست: بدیع اللغه فی اللغات المولده. (از اعیان الشیعۀ عاملی ج 42 ص 24)
لغت نامه دهخدا